نحوه چینش وسایل تو خونه ما به این صورته که هر چی وسایل بیشتر استفاده بشه، کمتر دیده میشه!! یه نیروی عجیبی هست که تا دید از چیزی داریم استفاده میکنیم، سریع قایمش میکنه، ولو دسمال کاغذی باشه!!!:|

پسرعموم اول دبیرستانه. رفته بودم خونشون 
زنموم می خواست شلوارش بنداز تو ماشین لباسشویی داشت چیزای توی جیبش در می آورد که یهو
پنجاه هزار تومان در آورد بش گفت زلیل مرده این پولارو أ کجا آوردی 
یه لبخند مسخره زد گفت خو کار کردم دي .
زنموم : تو غلط کردی که کار کردی!!! کجا کار کردی اوخ، که من بابات خبر نداریم 
گفت مدرسه 
زنموم جا خورد هااااااااان اوخ چه کاری گفت مشقای بچه هارو می نویسم هر صفحه 500 توماااااان میگیرم تازه بعدشم 
میگه که دیگه از این کارا نمیکنمااااااا رفتم از حاج آقا پرسیدم آیا این کار مشکل داره؟؟؟؟؟؟؟ حاج آقا گفت این کار کراهت داره نکن این کارارو 
یعنی اقتصاد کشورمون دُرُسی تو حلقش 

یه دختـره همسایمــونه ! ۴۵ سالشه ، شده ترشی لیته ..
هر کی میـاد خواستگاریــش میگه فعلا قصد ازدواج ندارم , خداوکیلـی اگه نصـف اعتماد به نفس اینو داشتــم کنکور رتبه ۱ می آوردم ..
یعنی اینقــدر که دختــر همسایمون لگد به بخــت خودش زده بروسلـی به حریفـاش نزد!!!
در و همسایــه س داریـــم ؟!! خخخخخخ

کله سحر (6.5 صب)گوشیم زنگ خورد!!!! دیدم رفیقمه(پریا) گوشیو برداشتم میگه هستی بدو بیا درو باز کن من دم در خونتونم! !!!! سینه خیز تا دم در رفتم!!! 
من: چی شده کله سحر اومدی خونه ما؟؟؟
پری: صب خوابم نمیبرد داشتم از پنجره بیرونو نگاه میکردم دیدم بابات اومد از سر کوچه ما نون سنگک خرید و رفت!!! 
من: آره قربون بابام برم!!! قبل از اینکه بره سرکار نون تازه میخره! !! ^_^ حالا تو فقط واسه نون سنگک اومدی؟؟؟؟؟ اینهمه راه؟؟؟ خوب خودت میخریدی دیگه!!! :////
پری: آخه دیدم دست بابات آش و حلیمم هست!!! ^___^ گفتم بت افتخار بدم صبحانه رو با هم بزنیم!!!! ^___^
من: :|||| 
ی همچین رفقای گرسنه ای دارم!!!! تازه بعد از خوردن صبحانه رفت خوابید رو تخت من!!!
من: تا اینجا اومدی لااقل نخواب بیا دو کلوم درس بخونیم
پری: منو 9 بیدار کن!!! تا گرم شی من رسیدم!!!! 
من دیگه حرفی ندارم!!!! :////